آیا قرار است سیلویا پلات همیشه با مرگش شناخته شود؟

لیلین کرافورد

مترجم مهرناز زاوه

وقتی یک نویسنده زن بر اثر خودکشی جانش را از دست می‌دهد، از آن پس با همان اتفاق تعریف می‌شود. از ویرجینیا وولف تا سارا کِین، هر کاری که او کرده و هر چیزی که طی زندگی‌اش خلق کرده، به بخشی از یک روایت مرگبار تبدیل خواهد شد. اما زمانی که یک نویسنده مرد پیش از موعد می‌میرد، این اتفاق به مانعی در تولید خلاقیت او تبدیل می‌شود. ما به خاطر شعرهایی که دیلان توماس بعد از مرگش در ۳۹ سالگی هرگز نتوانست بنویسد سوگواری می‌کنیم، علی‌رغم آنکه از سبک زندگی خودویرانگرانه او آگاهیم. رمان‌های وولف و نمایش‌نامه‌های کِین به عنوان مظاهر بیماری روانی شناخته می‌شوند، در حالی که شعر توماس به رغم اعتیاد به الکل و زندگی ناآرامش بسیار درخشان است.

سیلویا پلات، شاعر و نویسنده امریکایی که ۱۱ فوریه ۱۹۶۳ از دنیا رفت، ازجمله زنان هنرمندی است که با خودکشی‌اش شناخته می‌شود. از آن زمان نام او به مظهر اضطراب زنان تبدیل شده است. آثار او نمایانگر زنان جوان سرکش اما افسرده‌ای است که در داستان‌های فرهنگ عامه نیز به چشم می‌خورند. در فیلم رمانتیک-کمدی «۱۰ چیز درباره‌ات که از آن متنفرم» (۱۹۹۹) «کت» نسخه‌ای از «حباب شیشه» را در دست دارد، صحنه‌ای که در سریال «آموزش جنسیتی» (۲۰۱۹) هم شاهد مشابه آن هستیم. پلات به نماد پیش پا افتاده‌ای از یک دختر بیگانه تبدیل شده که استانداردهای مرسوم زنانگی را پس می‌زند تا عنان زندگی و مرگ خود را به دست بگیرد.

تاثیر گسترش این تفسیر، بی‌ارزش ساختن تعامل زنان با پلات است. برای مثال، خواندن رمان «حباب شیشه» از سوی بسیاری به عنوان آیینی دخترانه به سمت ادبیاتی جدی‌تر تلقی می‌شود، تصوری که اغلب در طراحی جلد این کتاب به سبک ادبیات جوانان نیز منعکس می‌شود. این امر در مورد روایت‌های سن بلوغ مردان، از آثار جی‌دی سلینجر تا دیوید فاستر والاس صادق نیست. اما حقیقت این است که پلات یکی از اولین نویسندگانی بود که به واقعیت عریان زن بودن ورود کرد. پیش از موج دوم جنبش زنان و «رمز و راز زنانه» بتی فریدن، پلات از نارضایتی خود از موقعیت حقیر زنان و اثرگذاری این فشارها بر سلامت روانی‌اش نوشت.

در همین حال، «حباب شیشه» و اشعار پلات آثاری داستانی‌اند. آنها بر پایه تجربیات زیسته پلات، همان‌طور که همه آثار ادبی باید باشند، بنا نهاده شده‌اند، اما مسلما به‌طور مستقیم زندگی‌نامه خودنوشت نیستند. زندگی‌نامه‌ها اغلب از آثار پلات به عنوان شاهدی برای رویدادهای واقعی زندگی نام می‌برند و مثل ان استیونسن در کتاب «شهرت تلخ»، از آنها در جهت اثبات این ادعا که پلات همواره افسرده بود استفاده می‌کنند. استیونسن بخش مربوط به دوران جوانی پلات را با این عبارت اسف‌بار به پایان می‌رساند: «ایده خودکشی در ذهن او مثل درخت انجیرِ نهایی و برگشت‌ناپذیری شکل گرفت.» و اشاره به استعاره معروف «حباب شیشه» دارد که در آن استر گرینوود، قهرمان داستان، تمام رویدادهای ممکن آینده‌اش را مثل انجیرهایی بر درخت انجیر می‌بیند. چنین پیش‌داوری مشابهی همچنان زنان خلاق را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد، که به موجبش آنها به خاطر استفاده از هنر به عنوان درمان نادیده گرفته می‌شوند. مشکلی که در رابطه با پلات با آن روبه‌رو هستیم این است که افسانه‌های زندگی و مرگ او باعث شده جدا کردن هنرش از این افسانه‌ها دشوار باشد و ندانیم سیلویا پلات واقعی چه کسی بوده است.

با این‌همه، تمایل به شناخت پلات به بدتر کردن این وضعیت دامن زده است. بیوگرافی جدیدی از او مدعی است که بیش از سایر کتاب‌ها زندگی پلات را برای خواننده روشن می‌سازد و تنها در ۱۸ ماه گذشته سه اثر قابل توجه درباره او منتشر شده است. یکی از این کتاب‌ها، «آخرین روزهای سیلویا پلات» نوشته کارل رالیسن که مارس ۲۰۲۰ منتشر شد، تنها بر خودکشی او تمرکز دارد. یکی دیگر، «بعدازظهرهای سه-مارتینی در ریتز» اثر گیل کراتر که ماه آوریل منتشر شد، بیوگرافی دونفره پلات و ان سکستون، شاعر بوستونی است که در یک سمینار نویسندگان که سال ۱۹۵۹ توسط رابرت لاول شاعر برگزار شده بود با یکدیگر ملاقات کردند. سومین کتاب، زندگی‌نامه حجیم هدر کلارک با عنوان «ستاره سرخ دنباله‌دار» است که اکتبر گذشته منتشر شد. این کتاب در کنار کتاب کراتر یکی از اولین کتاب‌ها در مورد پلات است که نامه‌های او در آن به‌طور کامل و کوتاه‌نشده استفاده شده و برعکس آثار قبلی است که وقایع را با تمرکز بر مرگ پلات بررسی می‌کنند.

اما حتا اگر این کتاب‌ها امیدوار باشند تا پلات را از منظری تازه درک کنند، با توجه به حجم فزاینده مطالب منتشرشده از بایگانی او، به احتمال قوی با ماموریتی بسیار چالش‌برانگیزتر روبه‌رو خواهند شد.

حتا یک کتاب بیوگرافی از زندگی‌نامه‌های پلات وجود دارد. جَنت ملکوم، نویسنده شناخته‌شده نیویورکر که ماه گذشته درگذشت، سال ۱۹۹۴ «زنِ خاموش» را منتشر کرد که در آن به بررسی کتاب‌های زندگی‌نامه پلات (ازجمله «شهرت تلخ» جنجالی استیونسن) پرداخت و سعی در یافتن نیروهای تاثیرگذاری داشت که ماهیت بیوگرافی‌نویسی را مشخص می‌کنند.

زمانی که ملکوم کتابش را آماده می‌کرد با اُلوین هیوز، خواهر شوهر پلات یعنی تد هیوز شاعر و وصی ادبی دارایی‌هایش تماس گرفت و برای تکمیل تحقیقاتش به دنبال مصاحبه با تد بود. پاسخی که دریافت کرد، نقدی گسترده بر «اسطوره سیلویا پلات» بود، چیزی که اُلوین معتقد بود ترکیبی از خود پلات و مادرش، اورلیا، است که به گفته او از بیماری روانی‌اش شرمنده بود و می‌گفت تنها بهترین جنبه‌های دخترش به یاد آورده می‌شود. او می‌گوید فقدان احساسات انسانی از سوی نویسندگان و عموم نسبت به خانواده پلات برای اُلوین تکان‌دهنده بوده و درنتیجه نگرش او نسبت به مردم را کاملا تغییر داد. با این حال، آنچه ملکوم با «زنِ خاموش» به دست آورد این بود که به ما یادآوری کند پلات یک اسطوره نبود، بلکه زنی بود که مثل ما زندگی می‌کرد و نفس می‌کشید. ملکوم با وارد کردن خود به این داستان برای انعکاس نقشش در روایتگری پس از مرگ سیلویا پلات -به جای آنکه تظاهر به بی‌طرفی کند- تا به امروز انسانی‌ترین کتاب درباره این شاعر را نوشته است.

آیا زندگی‌نامه‌های جدید پلات نوری بر واقعیت او می‌تابانند؟
با در نظر گرفتن مشکلاتی که زندگی‌نامه‌نویسان در تلاش برای به دست آوردن دیدگاهی روشن درباره پلات با آن روبه‌رو بوده‌اند، باید پرسید چه کتاب‌های تازه‌ای درباره زندگی او می‌توان ارائه داد. با توجه به ماهیت گسترده اسطوره پلات، تشخیص کتاب‌هایی که سعی در افشای جزئیات بیمارگونه مرگ او دارند، دشوار خواهد بود. «آخرین روزهای سیلویا پلات» کارل رولیسن در عنوان خود به وضوح اعلام می‌کند که در میان چه گروهی جای دارد و نوید جزئیات بی‌سابقه‌ای از اتفاقات منجر به خودکشی پلات را می‌دهد. از آن دست کتاب‌هایی که نویسندگان فمینیست نظیر ملکوم به خاطر تقلیل زندگی و شخصیت پلات به بدترین دوران افسردگی‌اش آن را محکوم می‌کنند. تا زمانی که این رویکرد تقلیل‌دهنده پابرجا باشد، به وجود محققانی که از طریق رویکردهای دیگر با آن مقابله کنند نیاز خواهد بود.

کراتر که کارهای قبلی‌اش درباره پلات، ازجمله «خواننده جن‌زده و سیلویا پلات» (۲۰۱۷) و «این بایگانی‌های شبح‌وار» (۲۰۱۷) بر شیوه فهمیده‌شدن امروز او تمرکز داشته است، می‌گوید اولین بار در ۱۳ سالگی با خواندن شعر «آینه» پلات در کتابخانه مدرسه با او آشنا شد. کراتر برای بیان دلیل تمرکز مطالعات خود بر پلات به ادعای الیزابت بُوِن اشاره می‌کند که معتقد بود سوژه‌ها خود، محققانشان را پیدا می‌کنند، نه برعکس. زندگی‌نامه‌نویسانی که با نگرش کلیشه‌ای و نادرست خود، پلات را شخصیتی محکوم به شکست به تصویر می‌کشند از نظر او بی‌انصافند. او در کارهای خود همواره تلاش کرده با این موضوع مقابله کند و نشان دهد تجربه زندگی پلات به عنوان یک زن چه نقش مهمی در نویسندگی‌اش داشته است.

سومین و آخرین کتاب کراتر درباره پلات، «بعدازظهرهای سه-مارتینی در ریتز» با تمرکز بر آشنایی پلات با دوست شاعرش، ان سکستون، سعی در نشان دادن تاثیر ملاقات‌های این‌ دو بر آثارشان داشته است. خود سکستون در سوگنامه‌ای که سال ۱۹۶۳ نوشت به اسطوره پلات دامن زد. او در شعر «مرگ سیلویا» دوستش را به خاطر خزیدن به آغوش مرگی که او به شدت خواهانش بود «دزد» خطاب کرد. سکستون نیز در سال ۱۹۷۴ در سن ۴۵ سالگی خودکشی کرد، حقیقتی که منجر به مقایسه همیشگی این دو شاعر هم‌عصر شد. با این حال، سکستون سوژه مشکل‌سازتری است. لیندا گری سکستون، دختر او، اوایل دهه ۱۹۹۰ از سوءاستفاده جنسی مادرش از خود پرده برداشت. موضوعی که در تضاد با رابطه شادتر فریدا هیوز با پلات است.

اگر بنا به برجسته‌سازی فردیّت این زنان باشد، می‌توان گفت این بیوگرافیِ دونفره از شباهت‌هایی که به اجبار به پلات و سکستون تحمیل شده رنج می‌برد. برای مثال کراتر بارها و بارها درباره تصویر سوختن سیگار بر کاغذهای این دو شاعر خیال‌پردازی می‌کند، بدون آنکه اشاره کند سکستون در تمام عمرش سیگار پشت سیگار روشن می‌کرد و پلات تا زمان جدایی‌اش از تد هیوز در ۱۹۶۲ لب به سیگار نزده بود. در این کتاب برای به تصویر کشیدن شباهت‌های هرچه بیشتر و البته ورای واقعیت میان این دو شاعر از زبانی مبهم استفاده شده است. حال آنکه تفاوت‌های اساسی این دو در شعرشان نیز قابل مشاهده است. پلات استعاره و کنایه را ترجیح می‌داد و سکستون همه چیز را همانطور که بود می‌نوشت.

جدای از کتاب‌های خودش، کراتر امیدوار است که در حال نزدیک شدن به جایگاه کامل‌تری از پلات در تصورات فرهنگی باشیم. او می‌گوید انتشار نامه‌های کوتاه‌نشده پلات، لنز را عقب کشیده و به ما اجازه می‌دهد به ارزش تعدد صداهایی که او در مکاتبات خود استفاده می‌کرد پی ببریم، به جای آنکه تنها آن «سیوی» که برای مادرش نامه می‌نوشت را بشناسیم. با این مجموعه‌های جدید، صداهایی که او از آنها برای نوشتن برای دوستان، همکاران، دوستداران و مکاتبات کاری‌اش استفاده می‌کرد می‌شنویم و این تصویر کامل‌تری از طنز، اشتیاق، کارایی و مهارت او در مدیریت نوشتارش به ما ارائه می‌دهد. کراتر می‌گوید علاوه بر این، آشکار شدن بهره‌مندی او از این صداهای مختلف برای ما، نشان می‌دهد که او چطور بدون هیچ مرز مشخصی میان این شخصیت‌ها در حرکت بوده و گستره احساسی خارق‌العاده او در این کار را نمایان می‌سازد.

جامع‌ترین بیوگرافی پلات تا به امروز «ستاره سرخ دنباله‌دار» کلارک است. کلارک درباره هدفش از نگارش این کتاب می‌گوید می‌خواست نشان دهد که درون‌مایه همیشگی پلات، نه افسردگی، بلکه تلاش مقدس او برای نویسنده شدن است. علاقه او به پلات از زمان انجام تز دکترایش در زمینه شاعران ایرلند شمالی در دانشگاه آکسفورد آغاز شد. پیش از این کلارک در نتیجه تصویر غالب پلات در رسانه‌ها طعمه این ایده تقلیل‌یافته شده بود که او نماد تاریکی و نیستی است. اما با خواندن آثار پلات برای کلاسی که در آن تدریس می‌کرد متوجه شد که او بسیار پیچیده، شوخ‌طبع و بامزه بود و این موضوع کلارک را واداشت تا تلاش کند بر دروغ‌های جنسیتی که پیش از این به او فروخته شده فائق آید.

کتابِ به‌دست‌آمده نزدیک‌ترین کتابی است که یک نویسنده برای پوشش جامع زندگی و کار پلات نوشته است. کلارک همچنین به بحث پیرامون رابطه پلات و سکستون پرداخته، تفاوت‌های این دو و اهمیت بیشتر پلات برای سکستون را روشن می‌کند. گهگاه او با رعایت جانب احتیاط به سرنوشت پلات اشاره می‌کند. جالب اینجاست که حتا در این کتاب‌ها که نویسندگانش از تاثیر خطرناک حدس و گمان و افسانه‌پردازی بر تصوری که از پلات به وجود می‌آورد آگاهند، می‌توان دید که آنها نیز گاهی به همان مسیر می‌لغزند.

با این وجود کلارک به غنی شدن دانشی که درباره پلات وجود دارد خوش‌بین است. فارغ از تمرکز فمینیستی سنتی بر پلات به عنوان نویسنده‌ای جلوتر از زمان خود که بر گفتمان آکادمیک اخیر چیره بوده است، دانشجویان دکترای کلارک، از منظری فراملّی به آثار پلات می‌نگرند. این زوایا به نوبه خود برای در نظر گرفتن سفرهای پلات و ناهمخوانی هویتی که او به عنوان یک امریکایی در انگلیس احساس می‌کرد و تاثیری که بر نوشته‌هایش گذاشته بود، دارای اهمیت هستند؛ همچنین در شیوه نگرش به انعکاس بیماری روانی پلات بر زندگی و آثارش، در حالی که می‌دانیم در آن دوران نسبت به امروز درک کمتری نسبت به مشکلات مربوط به سلامت روان وجود داشت.

با گسترش آرشیو پلات، رویکردهای جدید نسبت به او و آثارش منابع بیشتری در اختیار دارند. علاوه بر انتشار نامه‌ها، کیوکیل، سرپرست بایگانی پلات در کالج اسمیت امریکا اکنون با آماندا گلدن، دانشیار زبان انگلیسی در موسسه فناوری نیویورک، در حال کار بر نسخه مبسوط و تصحیح‌شده‌ای از مجموعه اشعار پلات هستند که پیش از این توسط تد هیوز ویرایش شده بود. همچنین احتمال دارد نسخه اصلی و ناقص رمان گم‌شده پلات، «یکه خوردن» نیز روزی به چاپ برسد.

با این وجود گویی پلات همیشه بیش از نمادی فرهنگی، یک معما باقی خواهد ماند، که این تا حدودی به خاطر مرگ زودهنگامش است که به این معنی است که هرگز فرصتی برای بازگویی داستان زندگی‌اش با جملات خودش را پیدا نکرد. و تا حدی، همان‌طور که به‌طور فزاینده‌ای آشکار شده است، به خاطر تعدد شخصیت‌هایی است که پلات در محیط‌های مختلف و با افراد متفاوت داشت که تشخیص اینکه چه وقت دارد صادقانه صحبت می‌کند و چه وقت با لبخندی شیطنت‌آمیز را دشوار می‌نماید. شاید تصور کنیم که در حال نزدیک شدن به تصویر واضح‌تری از او هستیم، اما سیلویا پلات «واقعی» همچنان در هاله‌ای از ابهام باقی می‌ماند.

 

منبع متن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *