فریدریکه مایرِکه: زنده‌ام می‌نویسم

 اِی.جِی گولدمن

 

فریدریکه مایرِکه، یکی از تاثیرگذارترین و پرافتخارترین شعرای زبان آلمانی در دوران پس از جنگ، در ۹۶سالگی از میان ما رفت. گرچه او را به عنوان شاعر می‌شناختند، طیف فعالیت‌هایش بسیار وسیع‌تر بود و آثار فراوانی تولید کرده است که تقریبا تمام ژانرهای ادبی را شامل می‌شود: رمان، خاطره‌نویسی، کتبِ کودکان، درام و نمایش‌های رادیویی، و البته شعر. فقط جزئی از آثار او به انگلیسی ترجمه شده است.

آثار او قالبِ نوآورانه داشت، که عمدتا از قدرتِ خلاقهٔ زبان در بیان جزئیات زندگی روزمره، جهان طبیعت، عشق و اندوه بهره می‌برد. و گرچه اغلب آوانگارد بود، اما عمیقا شخصی هم بود. زبانی سرزنده و غلیظ داشت که به قولِ پیتر سیر شاعر ایرلندی، «سیلاب مداومِ زبانِ آزاد و تداعی‌بخش و پرشور، برای بیانِ دغدغه‌های خصوصی» بود.

او جوایز فراوانی دریافت کرد، از جمله جایزهٔ گئورگ بوشنر که یکی از بالاترین افتخارات ادبیات آلمانی است. چند تن از مولفانِ برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات، مثل هاینریش بُل، گونتِر گراس، اِلفریده یلینیک و پیتر هانتکه هم این جایزه را برده‌اند؛ و مایرِکه هم سال ۲۰۰۴ نامزد دریافت جایزهٔ نوبل ادبیات شد. آکادمی زبان و ادبیات آلمانی که جایزهٔ بوشنر را اهداء می‌کند، در مورد انتخاب او گفت آثارِ مایرِکه کاری کرد که «ادبیات آلمانی به شیوهٔ خودش، با جریاناتِ زبانیِ خودش، و واژگان ابداعی و تداعی‌های خودش، غنی‌تر شود».

رایان روبی، نویسنده و مترجم، دربارهٔ او نوشته است، «او شاعری‌ست که در تقاطعِ شخصی‌ترین لحظه، که اندیشهٔ فانی‌ست، و همگانی‌ترین لحظه، که اندیشهٔ فناست، می‌نویسد». مایرکه بعد از مرگِ یارش ارنست یاندل نویسندهٔ آوانگارد در سال ۲۰۰۰، به ورطهٔ غم افتاد و «سوگنامهٔ ارنست یاندل» را نوشت، که درواقع سوگنامه‌ای به طولِ یک کتابِ کامل بود. در جایی از کتاب، که با حروفِ درشتِ متعددی نوشته شده، می‌خوانیم:

…محو شو در بیشهٔ بی‌تفاوتی، دیگر شوق تماشا ندارم،
هیچ چیز جز بوته‌ها و بیشه‌ها و شاخه‌های بی‌تفاوت
و فراخیِ بی‌تفاوتِ دهان‌ها و عابران و واژگانِ بی‌تفاوتِ دوستان
و جیک‌جیکِ بی‌تفاوتِ این جهانِ لبریز از فراوانی ‌ــ‌
هیچ‌کدام از چیزهای مهم،
چشم و گوشی نداشت برای شیء و واژه و تصویر و
دسته‌گل و کتاب و شکوفه…
‌‌‌‌‌‌‌‌

فریدریکه مایرکه در دسامبر ۱۹۲۴ در وین متولد شد، و در شهر دایزِندورف در اتریشِ سُفلی رشد کرد. پدرش معلم و مادرش کلاه‌دوز بود. سال ۱۹۴۲ در ۱۷سالگی، در نیروی هوایی آلمان به خدمت گرفته شد و در نقشِ منشی کار کرد، و در جریان بمباران متفقین در وین، در این شهر زندگی می‌کرد. بعد از ورود به آکادمی تجاری، در آزمونِ ایالتیِ تدریس انگلیسی قبول شد. از ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۹ به‌عنوان معلم انگلیسی در مدارس راهنماییِ وین کار می‌کرد.

اولین آثار منتشرشدهٔ او شامل اشعار کوتاه برای مجلهٔ آوانگاردِ پلان است که یک مجلهٔ مهم نقد ادبی در وین از ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ بود. این مجله ‌ــ‌ که از مجلاتِ قبل از جنگ مثل دی‌فاکِل الهام گرفته بود ‌ــ‌ آثار نویسندگان جوان را منتشر می‌کرد و به احیای فرهنگ اتریش در دورهٔ نازی‌ها کمک کرد.

اوایل دههٔ ۱۹۵۰، مایرکه به جامعهٔ ادبیِ وین وصل شد که در آن زمان، اینگه‌بورگ باخمان مولف و شاعر فمینیست اتریشی در کانونِ این جمع قرار داشت. او همچنین با گروه وین همکاری می‌کرد که درواقع انجمنی تلویحی از مولفان اتریشی بود که به جنبش‌های آوانگارد مثل دادائیسم، سورئالیسم و اکپرسیونیسم علاقهٔ مشترک داشتند، و در کافه گلوری روبه‌روی دانشگاه وین دور هم جمع می‌شدند.

خودش در مصاحبه‌ای با روزنامهٔ دی‌وِلت در سال ۲۰۱۳، دربارهٔ سال‌هایی که دور و برِ این گروه بود گفت، «موقعِ آزمون و خطای ما بود، و بهترین روزهای من هم بود». ناشران علاقه‌ای به کتاب‌های آن‌ها نشان نمی‌دادند. او گفت، «تا یک دهه ما برای خودمان می‌نوشتیم».

سال ۱۹۵۴، مایرِکه و یاندل در یک جشنواره ادبیِ جوانان در شهر اینس‌بروک اتریش با هم آشنا شدند. آن‌ها که در آن زمان خودشان متاهل بودند، از همسران‌شان طلاق گرفتند تا با هم باشند، اما در یک خانه زندگی نمی‌کردند. مایرکه در سال ۲۰۱۴ به روزنامهٔ کوریه گفت، «اگر می‌خواهید چیزِ خوبی بنویسید، نمی‌توانید با کسی زندگی کنید».

بین او و یاندل شراکتی هُنری شکل گرفت و از ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۰ چهار نمایش رادیویی به‌علاوهٔ کارهای دیگر تولید کردند. اولین نمایش رادیویی آن‌ها (Five Man Humanity) جایزهٔ رادیوییِ کریگس‌بلیندِن را در ۱۹۶۰ بُرد، که بالاترین جایزهٔ نمایش رادیویی است، و ابتدائا کهنه‌سربازانِ نابینا در آن رأی‌گیری می‌کردند.

اولین کتاب قطعات نثر او (Larifari: A Confused Book) در ۱۹۵۶ و به‌عنوان بخشی از مجموعه آثار مولفان جوان اتریش منتشر شد؛ اما اولین کتابِ شعرش، «Death by Muses» را یک دهه بعد وقتی ۴۲ساله بود چاپ کرد. این اثر، او را به صدایی پیشگام در شعر نسل خودش بدل کرد.

مدت کوتاهی بعد، در ۱۹۶۹، بعد از ۲۴ سال تدریس انگلیسی، پیش‌ازموعد بازنشسته شد و بقیهٔ زندگی طولانی خود را وقف نوشتن کرد. این نویسندگیْ حیرت‌آور بود. مجموعه اشعار او در ۲۰۰۳، بیش از ۱۰۰۰ قطعه شعر دارد. نثریاتِ او بیش از ۲۰ جلد می‌شود، از جمله مجموعه خاطراتی دربارهٔ خودش و یاندل. جامع‌ترین گلچین اشعار او به زبان انگلیسی با عنوان «Raving Language»، در ۲۰۰۷ منتشر شده است.

مایرِکه یک بار بین نظم و نثر تمایزی قائل شد و گفت: «نوشتنِ شعر مثل نقاشیِ آب‌رنگ است. نوشتن نثر، هنرِ سخت است، مثل مجسمه‌سازی». اوایل امسال، منتخبی از آثارِ اتوبیوگرافیک او به انگلیسی تحت عنوان «The Communicating Vessels» منتشر شد. به گفتهٔ مایرِکه، کتاب‌های او، که معمولا در تیراژ چندهزار نسخه منتشر شده‌اند، او را پولدار نکردند. او در مصاحبه با کوریه گفت، «با پولِ جایزه زندگی می‌کنم». (او هیچ بازماندهٔ درجه‌یکی ندارد.)

جدیدترین کتاب مایرِکه (…as mornings and mossgreen) در ماه جولای در فهرست جایزهٔ کتاب لایپزیک قرار گرفت. هیئت داورانی که او را نامزد کرد، به شیوهٔ او «در آمیزش شعر و نثر در قالبِ دیباچه‌هایی مملو از شیفتگی، پوچی، خیال‌پردازی، و رویابافی» اشاره کرد. او در داستانِ «قلبم اتاقم اسمم» (۱۹۸۸)، که بدون علائم نگارشی نوشته شده، خیلی ساده زندگی‌اش را این‌گونه خلاصه می‌کند: «زنده‌ام می‌نویسم».

او در مصاحبهٔ خود با دی‌ولت در ۲۰۱۳ گفته است که، «مرگ واقعا بی‌رحم است. چون شما نمی‌خواهید بروید، چون او می‌خواهد شما بروید. هنوز همهٔ کارهایی را که می‌خواستید انجام نداده‌اید. و من هنوز خیلی چیزها می‌خواهم. نمی‌توانم فکرش را هم بکنم که زمانی قبل از مرگم بگویم: حالا دیگر نوشتن بس است».

منبع: The New York Times

منبع متن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *