عرفان استتیک
کامران فانی
در سال 1369 اولین جلد رمان «در جستوجوی زمان ازدسترفته» پروست منتشر شد. من هم مثل همه علاقهمندان به ادبیات وصف این اثر را سالها بود که شنیده بودم و در نتیجه با شوقوذوق این جلد را گرفتم و پس از چند صفحه که خواندمش کنارش گذاشتم. چرا پروست در ایران، چنانچه در جاهای دیگر، در آغاز فهمیده نشد؟ در ایران همت والای شادروان مهدی سحابی این کتاب را در اختیار خوانندگان فارسی گذاشت اما از این ترجمه در ابتدا اطمینانی حاصل نشد. چون پیشکسوتان ما در ترجمه فرانسه به فارسی از آغاز گفتند که این رمان قابل ترجمه نیست و ترجمه سحابی هم قابل خواندن نیست. مسئله دیگر این بود که «در جستوجو…» به این مشهور بود که اثر دشوار و نامفهومی است و این تصور هم سابقه قبلی داشت. در همین جلد اول، «طرف خانه سوان»، میبینیم که رمان با یک خواب شروع میشود و با یک خواب هم تمام میشود. شروع رمان مصادف است با اولین خاطره و درواقع بیدارشدن راوی از حالت رؤیایی خوابی که دیده بود. این موضوع حدود سی، چهل صفحه از رمان را به خود اختصاص داده و در این صفحات راوی در رختخوابش غلت میزند و خواب میبیند و نمیداند بیدار شود یا نه. انگار دنیا را هم نمیشناسد. آندره ژید که دوست پروست بود و قرار بود رمان او را چاپ کند به همین موضوع ایراد گرفت که این چه رمانی است که چهل صفحهاش به غلتزدن در رختخواب میگذرد و آخر هم معلوم نیست به کجا میرسد. آناتول فرانس که استاد و دوست پروست بود نیز در همان آغاز رمان را کنار گذاشته بود. همه اینها در ایران هم وجود داشت و باعث شد که ترجمهاش در ایران هم که جلدبهجلد منتشر میشد، مورد توجه قرار نگیرد. البته خواندن رمانی چندجلدی همت میخواهد و بدون چنین همتی خواندن و درک چنین اثری ممکن نمیشود. خود آقای شایگان هم در ابتدا فقط جلد اول رمان را خوانده بود و بعد آن را کنار گذاشته بود و ایشان هم تابع چنین وضعیتی بود و بعد انگار یکدفعه این وظیفه را روی دوش خود احساس کرد که باید رمان پروست را برای خواننده ایرانی خواندنی بکند. خوشبختانه شایگان به این نتیجه هم رسیده بود که ترجمه سحابی ترجمه قابل قبولی است. آقای شایگان با همت بهسراغ پروست رفت و نزدیک به سه سال با مراجعه به صدها کتاب و به واسطه تفکر کوشید که رمز و راز این رمان را بگشاید. «فانوس جادوی زمان» قطبنما دارد و این قطبنما نشان میدهد که شما از این لابیرنت چندهزارصفحهای از خواب و رؤیا و با این نثری که پروست برای روایتش انتخاب کرده که در آن کلمات مثل آبشار و آوار بر دوش خواننده میریزد چگونه باید عبور کنید. در رمان پروست کلمه برای بیان چیزی نوشته نشده و خود کلمه است که اهمیت دارد. کلمه خود فرم است. مجموعه تمام اینها بود که باعث شد دکتر شایگان راهحلی پیدا کند که روش خواندن پروست را به خواننده ایرانی نشان دهد. در رمان پروست مثل بسیاری دیگر از رمانها عشق حضور دارد و مفهومی بااهمیت است. همچنین رمان موضوع بسیار مهمی دارد که به طبقه آریستوکرات فرانسه و زوال این طبقه مربوط است. مسئله دیگر سیر و سلوکی است که در رمان وجود دارد و نشان میدهد که چگونه یک اثر میتواند در برابر زمان و زمانه بایستد. در جلد آخر «در جستجو…» میبینیم که گذر زمان تمام شخصیتها را پیر و فرسوده کرده است. گذر زمان همهچیز را فرسوده میکند بهجز اثر هنری. در جلد آخر رمان راوی میگوید من باید اینها را بنویسم و وقتی نوشتم آن را تبدیل به اثری ماندگار کردهام و دیگر زمان نخواهد توانست این اثر را مورد تطاول قرار دهد. درواقع زمان با پروست تکلیفش مشخص میشود، بهعبارتی زمان، مطلق میشود و این همان چیزی است که در سیر و سلوک به آن میرسیم. همانطور که دکتر شایگان در کتابشان نوشتهاند ما در رمان پروست با یک عرفان استتیک روبهرو هستیم. عرفانی که با هنر سروکار دارد. به یک معنا در پروست هنر جانشین تصوف و عرفان شده است. درست است که پروست تاریکیها را نشان میدهد اما در نهایت یک نوری را بر این تاریکی میتاباند تا راه را نشان دهد. من چنین راهی را از طریق کتاب آقای شایگان، «فانوس جادوی زمان» میبینم. این عنوان بسیار جالبی هم هست. فانوس جادویی فانوسی است که با آن میتوان رنگها را روی دیوار انداخت و این رنگها، هم دیوار را میپوشاند و هم نمیپوشاند. درواقع این فانوس هم آشکار میکند و هم پنهان میکند و این فانوس چیزی است که مارسل جوان با آن بازی میکرده است