نامههای گریهوزاری مارسل پروست به همسرِ همسایهاش
حبیب حسینیفرد
مارسل پروست، نویسنده نامدار فرانسوی و خالق رمان معروف هفت جلدی «در جستجوی زمان ازدسترفته»، اخیراً (۱۰ ژوئیه) صد و پنجاه سالگیاش بزرگ داشته شد، با انواع و اقسام مراسم و با انتشار مقالات و کتابهای تازه دربارهٔ او و نیز ترجمهٔ برخی آثارش به زبانهای دیگر.
طرفه اینکه تا سال ۲۰۱۸ بر کسی روشن نبود که پروست شماری مقاله و یادداشت و نامه و تحقیق و اسم و اسامی را هم بر صفحاتِ پنج دفتر یادداشت ثبت کرده است؛ دفاتری که سال ۱۹۰۸ از همسر یک فعال امور بانکی هدیه گرفته بود و در جریان همین هدیه گرفتن است که برای اولین بار او از طرحش برای یک «کار بلند» (رمان «در جستجوی زمان…») خبر میدهد.
پروست ظاهراً تمایلی نداشت به انتشار مجموعهٔ آنچه در این پنج دفتر یادداشت ثبت کرده بود. سه سال پیش اما همهٔ این دستنوشتهها در بایگانی یک محقق پیدا شد که قصد داشت زندگینامهٔ پروست را بنویسد، و صحنهٔ فرهنگی فرانسه به شگفتی افتاد که تصور میکرد دیگر همهچیز را دربارهٔ پروست میداند
القصه بخشی از این مجموعه، بهمناسبت ۱۵۰ سالگی پروست، این روزها به آلمانی هم منتشر شده با عنوان «نامهنویس پر رمز و راز، داستانهای اول پروست» (Der geheimnisvolle Briefeschreiber. Frühe Erzählungen).
دستکم شش کتاب دیگر هم اینروزها دربارهٔ پروست به آلمانی ترجمه یا بازنشر شده، از جمله خاطرات پیشخدمت او که ده سال این مرد تنها را در زندگی شخصیاش همراهی کرده بود، کتابی دربارهٔ پدر پروست، کتابی دربارهٔ درک بهتر آثار پروست، کتاب ارنست روبرت کوریتوس، نویسنده و دوست پروست که سال ۱۹۲۵ با معرفی رمان هفت جلدی پروست در صفحهٔ فرهنگی یک نشریه بیش از پیش به شناساندن و درک این اثر کمک کرد، و کتابهای دیگر.
یکی از این کتابها «نامه به همسایهاش» (Lettres à sa voisine Briefe an seine Nachbarin) نام دارد. این کتاب ۱۱۷ صفحهای دربرگیرندهٔ ۲۹ نامه است؛ سه تا به دندانپزشک همسایه و ۲۶ نامه به همسر دندانپزشک.
آپارتمانی که پروست از سال ۱۹۰۶ در بلوار هاوسمن پاریس در آن زندگی میکرد زیر مطب یک دندانپزشک آمریکایی واقع شده بود، با صداهایی از دستگاههای دندانپزشکی او که پروست را کم آزار نمیدادند.
تعمیرات در این خانه و خیابان و خانههای اطراف نیز روزگار را بر این نویسندهٔ حساس به سر و صدا تنگ کرده بودند. در همین نامهها نوشته است که آخر هفته هم که کمی اطراف آرام میشد، یک نفر با چوب میافتاد به جان فرشش و فرشتکانی میکرد یا به نحوی دیگر سر و صدا بلند بود.
القصه سال ۱۹۱۰ پروستِ بیزار از صدا و دچار آسم اتاقِ خوابش که محل کارش هم بود را ایزوله میکند و به نامهنگاری با همسر دندانپزشک رو میآورد شاید که کمی از سرو صدای آنها را با خواهش و تمنا کم کند. در نامهها میتوان خواند که پروست با چه جدیت و پیگیریای در راه رسیدن به مقداری آرامش خود را کنترل میکند که مؤدب بماند، لحنی محبتآمیز داشته باشد، با کنایههای نرم کار کند، حرفش را متمدنانه بزند و گل و گلدان و حتی دو جلد اول رمان معروفش را برای همسر آقای دندانپزشک هدیه بفرستد تا توجه این خانواده را به وضعیت آزاردهندهٔ سر و صدا و… جلب کند.
این که پروست ۲۶ نامه از ۲۹ نامه را به همسر آقای دندانپزشک نوشته، نشان میدهد که ظاهراً گوش او را شنواتر دیده بوده است!
پروست در یکی از این نامهها مینویسد: «مادام، اجازه بدهید به شما و دکترجان سر و صدای صبحگاهی را یادآوری کنم.» و در نامهٔ دیگر: «اجازه دارم برای صبحها کمی رحم و ملاحظه طلب کنم؟» و در نامهای دیگر: «من همیشه معتقد بودم که سر و صدا قابلتحمل است به شرطی که مداوم باشد. از آنجایی که شبها در بلوار ما مشغول تعمیر و بهسازی هستند و روزها سر و صدای خانهٔ شما بلند است و در فاصلههای میانی هم در مغازهٔ ۹۸ چیزی را خراب میکنند، محتمل است که بعد از پایان این صداهای هماهنگ، سکوت در گوشهای من چنان غیرعادی باشد که من برای غیاب و غربت برقکار و نصاب کاغذ دیواری گریه و ناله سر کنم… مادام، لطفاً احترامات فائقهٔ من را بپذیرید.»
رمانی که اهمیتش بعدها فهمیده شد
و اینها همه در دورانی است که نوشتن رمان «در جستجوی زمان…» همهٔ همّوغم و مشغولیت فکری پروست است و رفتن به دیدار دوستان و حتی خرید و دیگر امور روزمره را هم در همین متن و بطن میدید و در پسِ ذهن داشت.
سال ۱۹۱۲ فکر میکرد که رمان را در هفتصد هشتصد صفحه جمعوجور کند، بعدتر صحبت از ۱۲۵۰ صفحه شد و نهایتاً راهی نماند جز تقسیم رمان در چندین جلد و جلد اولش با ۷۰۰ صفحه را به انتشاراتیها برد.
دو انتشاراتی فوراً رد کردند، از جمله گالیمار که ویراستارش کسی نبود جز آندره ژید، نویسندهٔ معروف و بعداً وزیر فرهنگ کابینهٔ ژنرال دو گل. او حتی به خودش زحمت نداد متن پروست را بخواند، که البته بعدهاً از آن بهعنوان بزرگترین اشتباه زندگیاش یاد کرد. انتشاراتیهای دیگری هم روی خوش نشان ندادند و نشر بینام و نشانی هم که بالأخره کار پروست را منتشر کرد، ابتدا این پا و آن پا کرد و نهایتاً با این استدلال که خود نویسنده تأمین مالی انتشار کتاب را به عهده گرفته است، به انتشار آن رضایت داد
اولین جلد رمان پروست سال ۱۹۱۳ با عنوان «طرف خانهٔ سوان» منتشر شد که با نقد کوبنده و منفی دو نشریهٔ معروف فرانسه روبهرو شد. یک سال بعد جنگ جهانی اول شروع شد؛ فرصت و محملی برای بیشتر ماندنِ پروست در خانه و نوشتن و نوشتن در توصیف جامعهای در حال گذار با همهٔ زوایا و ظواهرش، از اشراف رو به زوال و بورژوازی فرانسه و فرهنگ در حال قوامِ آن تا هویت یهودی و گرایشهای ضدیهودی و تا گرایشهای همجنسخواهانه و…
تا یک روز پیش از مرگش در ۱۸ نوامبر ۱۹۲۲ پروست همچنان مشغول دیکته کردن اضافاتی در مورد رمانش بود. در آن زمان او ۵۱ ساله بود و خود شاهد محبوبیت و نفرت نسبت به خویش و کارش هم شده بود. البته روزی که او در قبرستان پر لاشز فرانسه به خاک سپرده شد، هنوز ابعاد و اهمیت کارش بهخوبی روشن نبود، چرا که تنها چهار جلد از اثر هفت جلدیاش نشر یافته بودند.
از سال ۱۹۱۹ که اصحاب ادبیات فرانسه او و اثرش را لایق جایزهٔ گنکور، برترین جایزه ادبی فرانسه، شناختند، دیگر کمتر نشریهای از پرداختن به پروست کم میگذاشت و کمکم فرانسویها با نویسندهٔ بزرگ خود بهتر و بیشتر آشنا شدند و نهایتاً او جایگاهی یافت کنار بالزاک و استاندال و ویکتور هوگو و امیل زولا یا حتی فراتر از آنان.