برشی از کتاب ساعت شوم :
شهردار برای تمام کردن سوپش ناچار شد دکمه یقه اش را باز کند . پس از اخبار ، آگهی های تجارتی منظوم پخش شد. سپس یک بولروی احساساتی به گوش رسید. مردی با صدایی سوزناک ، که اسیر عشق جانگدازی بود، تصمیم داشت برای یافتن معشوق جهان را زیر پا بگذارد. شهردار در انتظار بقیه غذا اتاق را برانداز کرد. حتی دو بچه ای که دو صندلی معمولی و یک صندلی گهواره ای به دست داشتند و از جلو در هتل گذشتند از نظرش دور نماند. به دنبال آن ها ، دو زن و یک مرد گذشتند که دیگ و قابلمه و لوازم خانه با خودشان می بردند.
خودش را به دم در رساند و فریاد زد:
این آت و آشغال ها رو از کجا بلند کردین ؟ زنها ایستادند . مرد توضیح داد که اثاث خانه شان را به زمین مرتفعی می برند. شهردار پرسید که آنها را به کجا می برند و مرد با کلاهش به طرف جنوب اشاره کرد و گفت:
« اونجا ، زمینی رو از دون ساباس به سی پزو اجاره کرده یم.»
شهردار به اثاث ، به صندلی های گهواره ای زهوار دررفته ، ظرف های شکسته و تو رفته ، آت و آشغال های آدم های دست به دهان ، چشم دوخت و لحظه ای در فکر فرو رفت و سرانجام گفت:
اسباب و اثاث تونو بردارین ببرین تو زمین خاکی کنار قبر ستون مرد هاج و واج ماند. ا
شهردار گفت: «اونجا زمین شهرداری یه و براتون خرجی نداره شهرداری اونجا رو در اختیارتون میذاره.»
نشر نگاه
عنوان ________ساعت شوم |
موضوع ____داستان های کلمبیایی -قرن 20 |
نویسنده _______گابریل گارسیا مارکز |
مترجم ______ احمد گلشیری |
ناشر ________ نگاه |
قطع ___________رقعی |
جلد ____________نرم |
چاپ __________1386 |
صفحه_________238 |
قیمت روز______35000 ت |
قیمت فروش____21000 ت |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.