بخشی از کتاب شرافت اثر الیف شافاک : پمپه نمی دانست هرزه چیست اما جرات پرسیدن نداشت. خشم و ناراحتی كل وحودش را فرا گرفت، چرا مادرش نمی توانست مثل مسافران اتوبوس ازاین آهنگ ها لذت ببرد؛ چرا کسانی که کاملا غریبه بودند از نزدیک ترین فرد زندگی او صبورتر بودند؟ او همچنان به این سؤال ها فکر می کرد که ديد جميله یک قدم رو به جلو برداشت و همچون کسی گناهش را پذیرفته، زیرلب گفت: – ببخشید مامان. دیگه این کارو انجام نمی دیم. پنبه به خواهرش زل زد و حس کرد به او خیانت شده است . اون حرف رو به خاطر خودتون زدم. اگه امروز زیاد بخندید. فردا گریه می کنید. بهتره الان احساس بدی داشته باشید نه اون موقع.
پمبه گفت – من نمی فهمم چرا ما نمی تونیم امروز و فردا و روزای دیگه بخندیم. این بار نوبت جمیله بود که اخم کند. گستاخی خواهرش نه تنها او را متعجب کرده بود بلکه در شرایط بدی قرار داده بود. او نفسش را حبس کرد و از اتفاقی که قرار بود رخ بدهد، ترسید: وره نه. هر موقع یکی از دختران مرتکب خطایی می شوند، نازه هردوی آن ها را با میله نازکی که در آشپزخانه داشت کتک می زد. هیچ وقت به صورتشان ضربه نمی زد چرا که زیبایی یک دختر جهیزیه او بود. به پشت و باسن آن ها می زد. برای دخترها عجیب بود که آن وسیله ای که تا این حد از آن نفرت داشتند چطور می توانست کلوچه هایی به آن خوشمزگی درست کند.آن شب نازه هیچ یک از آن ها را تنبیه نکرد. او بینی اش را بالا کشید ، سرش را تکان داد و نگاهش را برگرداند، گویی آرزو داشت در یک جای دیگر باشد. وقتی دوباره شروع به صحبت کرد، صدایش آرام شده بود.
عنوان ________شرافت |
موضوع _____ داستان های ترکی ترکیه قرن-20 |
نویسنده _______ الیف شافاک |
مترجم _______مینا کریمی |
ناشر ________آئینه بهار |
قطع ___________رقعی |
جلد ____________نرم |
چاپ __________1397 |
صفحه_________488 |
قیمت روز______40000 ت |
قیمت فروش____ 25000 ت |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.