کریستین آرنوتی در سال 1930 در مجارستان بهدنیا آمده است. در جنگ جهانی دوم ارتش آلمان بوداپست، پایتخت مجارستان را اشغال میکند. بوداپست دو ماه در محاصرهی سربازان شوروی قرار میگیرد و آلمانیهای درون شهر بهشدت دربرابر روسها ایستادگی میکنند. طی این دو ماه، شهر مرتب از سوی متفقین بمباران میشود و ساکنین آن بهناچار دست بهگریبان با کمبود آب و مواد غذایی، به زیرزمینهای ساختمانهای محل سکونتشان پناه میبرند. خانوادهی آرنوتی هم جزو همین پناهندگان هستند.
لحن صمیمی و سادهی نویسنده که از وجودی رنجکشیده و دربهدری دیده و عاری از هر گونه پیرایهای است، بیاختیار در دل خواننده مینشیند. در بیان آنچه بهسر او و خانوادهاش و بسیاری از آدمهای دیگر طی این دوران مصیبتبار آمده، هیچگونه واژهی فاخر و تزیینی بهکار نبرده، بلکه شرح درد و رنجهایی است از دلی آزرده و از زبان دختر نوجوانی که زندگیاش بهجای شادکامی و لذت، جز ترس از مرگ، گرسنگی، نگرانی، دربهدری و نومیدی چیزی به خود ندیده و در نتیجه، سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند، در خواننده، اثری ژرف بهجا میگذارد.
عنوان _______پانزده ساله ام و نمی خواهم بمیرم |
موضوع ____ داستان خارجی |
نویسنده _____ کریستین آرنوتی |
مترجم ____پرویز شهدی |
ناشر ______به سخن |
قطع ___________رقعی |
جلد ____________نرم |
چاپ __________1399 |
صفحه_______350 |
قیمت روز______49000 ت |
قیمت فروش____30000 ت |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.