یک ماشین سر چهارراه کنار میلان برگ، توقف کرد. او روی صندلی عقب ماشین دختربچهای را دید که با چشم گریان کاغذی را به شیشهی ماشین چسبانده است، احتمالا درخواست کمک بود. میلان، فهمید که آن دختر بچه در خطر است، اما نتوانست متن روی کاغذ را بخواند. وقتی که میلان، تصمیم گرفت به جستجوی آن دختر برود، میبایست راه کابوسواری را پیش میگرفت که در نهایت به حقایق وحشتناکی منتهی میشد: گاهی حقیقت، وحشتناکتر از آن است که بشود با آن به زندگی ادامه داد.
گاهی، ناآگاهی بزرگترین هدیهی کائنات است…
گاهی، ناآگاهی بزرگترین هدیهی کائنات است…
عنوان _______ هدیه |
موضوع ____ داستان خارجی |
نویسنده ____ سباستین فیتسک |
مترجم ____مهوش خرمی پور |
ناشر ______ تندیس |
قطع ___________رقعی |
جلد ____________نرم |
چاپ __________1400 |
صفحه_______330 |
قیمت روز______ 96000ت |
قیمت فروش____60000 ت |
دخ 2
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.