بخشی از کتاب از دریای معارف مولانا
در روزگاران قدیم مردی روستایی با یکی از اهالی شهر آشنا شد و رفته رفته بین آنها سلسلۀ دوستی مستحکم گردید ،روستایی هر زمان که به شهر می آمد به خانه شهری وارد می شد و میزبان ،هم انصافاً در مهمان نوازی دریغ نمی کرد و در تکریم و پذیرایی از او سر از پا نمیشناخت روستایی گاهی سه روز گاه ده روز و گاهی یک ماه در خانه شهری میماند. این آمد و شد حدود ده سال ادامه یافت و در آخرِ کار روستایی سه ماه به عنوان میهمان در خانه شهری اقامت داشت روستایی بارها با اصرار هر چه تمامتر از شهری درخواست میکرد که با همسر و فرزندانش به روستای محل سکونت او بیایند و از آب و هوای پاک و دلپذیر آنجا بهره مند شوند و چند زمانی بر آسایند اما مرد به بهانه های گوناگون دفع الوقت میکرد و طی هشت سال وعده دیدار را به سال دیگر حواله میداد.
سرانجام، دعوتهای مکرر و مصرانه روستایی بر تردید و تأمل شهری غلبه کرد به اتفاق همسر و فرزندانش رهسپار روستا شدند و پس از یک ماه طی مسافت در فراز و نشیبهای راه و تحمل مصائبِ فراوان به دلیل گم کردن مسیر، به روستای مورد نظر رسیدند. همین که روستایی از آمدن آنها آگاه شد روی از آنان پنهان کرد. شهری و همراهانش ناگزیر با راهنمایی اهالی روستا خانه او را یافتند؛ ولی روستایی و خانواده اش، در خانه را به روی آنها بستند. آنان پنج شبانه روز، در سرما و گرما پشتِ در خانه او ماندند.
هرازگاهی، شهری نزد روستایی رفته سلام میکرد و می گفت: هستم؛ ولی روستایی با کمال وقاحت تجاهل می کرد و پاسخ میداد من تو را اصلا نمی شناسم!
شهری، در حالی که غرق در ندامت و اندوه بود، خطاب به او می گفت: مثال من و تو، صحنه قیامت است که برادر از برادرش فرار می.کند آیا فراموش کرده ای که من چقدر نسبت به تو احترام و اکرام روا داشتم؟
عنوان : از دریای معارف مولانا |
موضوع : ادبیات |
نویسنده : احمد کتابی |
مترجم : |
ناشر : اطلاعات |
قطع : وزیری |
جلد : نرم |
چاپ : 1395 |
صفحه : 280 |
قیمت روز : 150000 ت |
قیمت فروش : 90000 ت |
اف 3
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.