امروز صبح در زدند. از نحوه در زدنش میشد بفهمم كه چه كسیست، و از پل كه رد میشد صدایش را شنیده بودم. از روی تنها تختهیی رد شد كه سر و صدا میكرد. همیشه از روی آن رد میشد. هیچوقت نتوانستهام از این قضیه سر در بیاورم. خیلی فكر كردهام كه چرا همیشه از روی همان تخته رد میشود، چهطور هیچوقت اشتباه نمیكند، و حالا پشت در كلبهام ایستاده بود و در میزد. جواب در زدنش را ندادم، فقط چون دوست نداشتم. نمیخواستم ببینمش. میدانستم برای چه آمده و برایم اهمیتی نداشت. دست آخر از در زدن منصرف شد و از روی پل برگشت، و البته از روی همان تخته رد شد: تخته بلندی كه میخهایش ترتیب درستی ندارد، سالها پیش ساخته شده و هیچ راهی برای تعمیرش وجود ندارد. و بعد رفت، و تخته بیصدا شد. میتوانم صدها بار از روی آن پل رد شوم، بیآن كه پایم را روی آن تخته بگذارم، اما مارگریت همیشه از روی آن رد میشود.
عنوان _______در قند هندوانه |
موضوع ____ داستان خارجی |
نویسنده ____ ریچارد براتیگان |
مترجم ____ مهدی نوید |
ناشر ______چشمه |
قطع ___________رقعی |
جلد ____________نرم |
چاپ __________ |
صفحه_______180 |
قیمت روز______ |
قیمت فروش____30000 ت |
دخ 30
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.