بخشی از کتاب به کی سلام کنم
مرد موسفید یک عالمه معرکه گرفت بعد شروع کرد به علامت گذاشتن بعد ریشوی چشم آبی اسمهای ما را نوشت و گفت فردا سجل احوالتان را بیاورید همه مان سجلهایمان را آورده بودیم و من مال برارم را آورده بودم یک نگاه سیری به من کرد و اسمم را نوشت. گفتم که برارم آنجا ،نبود قهوه خانه را می،پایید اگر هم بود اسمش را نمی،نوشتند زیرا چطور زیر باد راز میتوانست این همه راه بیاید گاهی هم از یک طرف باد راز می آمد و از طرف دیگر باد .میه بار و بنه مسافرها هم رسید و آنها تو مدرسه اطراق کردند.
فردایش خروسخوان بود که رفتیم سر کار من گیر ریشوی چشم آبی افتادم به دخترهای شلواری دستور داد صاف خط کشی بکنند و داد روی زمین فرج الله سر و ته خطها را میخ میکوفت و سر و ته هر خط که پنج گز بلکه هم بیشتر درازی داشت نخ قند بستیم و هر خطی به اندازۀ نیم گز از خط پهلویی فاصله داشت بعد به ما پسربچه ها فرمان داد که هر چه تیله شکسته سر تپه و اطرافش هست تو زنبه بریزیم و بیاوریم سر زمین صاف و گفت که اسم این کار سفال برداری است و ما کرکر خندیدیم اینها همان تیله شکسته هایی بود که ما ولو کرده بودیم و گفت که بعضی از تکه های همین سفالها کرور کرور می ارزد و ما بچه ها از خنده روده بر شدیم بعد یک دختر را مأمور کرد که بشود استاد .ما دختره از مروارید دختر عموحسینعلی خیلی زشت تر بود خیلی پیرتر هم ،بود سیاه سوخته هم بود به درد برارم نمیخورد تا ظهر هی تیله شکسته به دست ما داد و هی ما تو خط کشیها روی زمین گذاشتیم دسته ها در یک جا سر ظرفها یک جا و تنه ظرفها یک جا اول به قول خودش سفالهای خشن و بعد سفالهای نرمتر و بسته
کتاب دایره قهوه ای
عنوان ________به کی سلام کنم |
موضوع ______داستان |
نویسنده ______سیمین دانشور |
مترجم ________ |
ناشر _________خوارزمی |
قطع ___________رقعی |
جلد ____________نرم |
چاپ ___________1388 |
صفحه_________257 |
قیمت روز_______ |
قیمت فروش____ 60000 ت |
دا 14
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.