برشی از کتاب خزه :
کاوالر در حال نشستن تنه ای به میز زد که صدای ظرفها بلند شد و ما همه از جا جستیم. احساس می کردم که با زیاد شدن تعداد حاضران بی طاقتیی من هم بیشتر می شود. سکوت اتاق، حالا دیگر آن سکوت اول نبود، بلکه سکوتی بود پنج برابر سنگین تر از آن! – لابد هرکدام برای خاموش ماندنش دلیلی داشت؛ اما وقتی همه ی این دلائل، باهم جمع میشد دلهره ئی به وجود می آورد که دائم بیشتر می شد؛ لحظه به لحظه، دم به دم بیشتر و بیشتر می شد. نمی توانستیم مادام سنيورن و دخترش را تک و تنها در آن وضع رها کنیم… شام غریبان جگرخراشی شروع شده بود.
هزارجور فکر و خیال، هزارجور حدس و گمان، یکی یکی می آمد و از ذهنم می گذشت. میشد صد جور «حدس زد، اما فقط یک «یقین» وجود داشت و آن هم این بود که آلمانی ها فلک زده یی را که گردش روزگار تو چنگشان می اندازد به این مفتیها ول نمی کنند… پس منتظر سنيورن ماندن خاصیتش چیست؟ – احتمال دارد که تا حالا سرنوشتش هم معین شده باشد
در آن لحظات، هرچیز موقتی به طرزی تألم آور و شاق، همان حال و همان معنا و همان خصوصیات یک چیز قاطع و یک چیز محتوم را به خود می گرفت. و در عوض، به طرزی عجیب، آنچه به عنوان قاطع و محتوم به ما داده می شد نشانی سنگین از موقت و دمدمی با خود داشت. در یک چنین آشفته گی و اختلاطی آدم چه طور می تواند راه را از چاه تمیز بدهد؟ یک جفت تاس را به هوا پرتاب کرده ای و تاسها همان طور معلق تو هوا مانده است و نمی افتد! – این «پا در هوائی» شاید حقیقی ترین تصویر وجود ما بود؛ حقیقی ترین تصویر کشوری بود که در آن، قوانین ثقل اجسام با خشونت طرد و انکار میشد… نمی توانستم سر درآرم که اطبا چه طور هنوز می توانستند به معالجه ی مریض هاشان ادامه بدهند.
نشر نگاه
عنوان ________خزه |
موضوع ____داستان های فرانسه قرن 20 |
نویسنده _____هربر لوپوریه |
مترجم ______ احمد شاملو |
ناشر ________نگاه |
قطع ___________رقعی |
جلد ____________نرم |
چاپ __________1396 |
صفحه_________368 |
قیمت روز______ 90000 ت |
قیمت فروش____50000 ت |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.