در سال 1930، زلیخا در یک روستای کوچک تاتار در اتحاد جماهیر شوروی با همسرش مرتضی و مادرشوهرش زندگی می کند. شوهرش با او رفتار وحشتناکی می کند و در عین حال به شدت به مادرشوهرش خوب است. مادرشوهرش نسبت به هر کاری که زلیخا برای او انجام می دهد به شدت ناسپاس است. زلیخا ناموفق تلقی می شود، زیرا او تلاش کرده است 4 فرزند مختلف داشته باشد اما همه مرده اند. به عنوان بخشی از کمپین دکولاکیزاسیون، شوهرش به دلیل امتناع از ترک توسط ایگناتوف اعدام می شود. سپس او به سیبری تبعید میشود، در حالی که آنها در یک سفر طولانی به یک “محل اقامت” جدید می روند. ایگناتوف به زلیخا علاقهای ندارد و زنی برای خودش در خانه دارد، اما در نهایت به اندازه زلیخا در این کار گرفتار میشود. پس از مدت زمان طولانی انتظار و قطار سواری که برخی از افراد موفق به فرار می شوند، به بندر می رسند. بندر آنها را از رودخانه پایین می برد تا محل سکونتشان باشد و در طول مسیر غرق می شود. نتیجه این است که بسیاری از کسانی که در قایق به دام افتاده بودند در نهایت غرق شدند. زلیخا سعی می کند آنها را نجات دهد و تقریبا خود را غرق می کند اما ایگناتوف او را نجات می دهد. معلوم می شود که این سکونتگاه چیزی بیش از یک جنگل با حداقل منابع در صورت وجود نیست. ادامه داستان در این شهرک اتفاق می افتد …
عنوان _______زلیخا چشم هایش را باز می کند |
موضوع ____ داستان خارجی |
نویسنده ____ گوزل یاخینا |
مترجم ____ زینب یونسی |
ناشر ______نیلوفر |
قطع ___________رقعی |
جلد ____________نرم |
چاپ __________1399 |
صفحه_______490 |
قیمت روز______ 85000 ت |
قیمت فروش____50000 ت |
ک56
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.