برشی از کتاب شور زندگی :
روز بعد هنگام شامگاه، ونسان در جلوی پنجره ای که به طرف محوطه باز می شد ایستاد. درختان تبریزی با قامت بلند و شاخه های نازکشان با ظرافت در برابر آسمان خاکستری رنگ قد علم کرده بودند. ونسان پیش خود گفت: یعنی فقط به این خاطر که استعداد تحصیلات عالیه ندارم، به درد هیچ چیز دیگه در این دنیا نمی خورم؟ آخرش چی؟ یاد گرفتن لاتین و یونانی چه ربطی به عشق به همنوع داره؟»
عمویان را دید که وارد محوطه شد و دور آن شروع به دویدن کرد، در دوردست می توانست دکل کشتی ها را در اسکله مشاهده کند.
«اون چه دلم می خواست انجام بدم این بود که بتونم به خدمت خداوند در بیام و به فرامین اون عمل کنم نه اینکه دایره و مثلث بکشم. هیچوقت دلم نخواسته کلیسای بزرگ داشته باشم تا در آنجا موعظه های شسته رفته ارائه بدم. من حالا می خوام به محرومین و افراد طبقه پایین تعلق داشته باشم نه این که پنج سال بعد .»
هم زمان با به صدا درآمدن زنگ، خیل کارگران به طرف دروازه سرازیر شد. مردی برای روشن کردن فانوس به محوطه آمد و ونسان از کنار پنجره دور شد.
خوب می دانست که پدرش، عمویان و عمو استریکر سال گذشته وقت و پول زیادی را صرف او کرده اند و اگر او جا می زد و تسلیم می شد همه چیز تلف شده محسوب می گشت . ونسان وجدانا سعی خود را کرده بود. مطالعه بیش از بیست ساعت در روز دیگر برایش میسر نبود. کاملا مشخص بود که او برای تحصیل ساخته نشده است. برای این کار دیگر خیلی دیر بود. آیا این که او از همین فردا خدمت خود را به عنوان مبلغ شروع کند، یک شکست محسوب می شد؟
نشر نشانه
عنوان ________ شور زندگی |
موضوع ____ داستان های آمریکایی- قرن 20 |
نویسنده ______ایروینگ استون |
مترجم ______ محمدعلی اسلامی ندوشن |
ناشر ________یزدان |
قطع ___________رقعی |
جلد ____________سخت |
چاپ __________1386 |
صفحه_________515 |
قیمت روز______ |
قیمت فروش____50000 ت |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.