کنجکاو شدم چرا باید ممنوع باشد؟ او که به کوچکی و گردی کبک بود، به هیچوجه به نظر نمیرسید که مانند دخترش نگران اندام خود باشد.
«اوه، دکترها آرماند میخواست به موضوع خاتمه دهد. میدانی که آنها چه طور هستند هر چیزی میگویند. لحظه ای مکث کرد تا جرعه ای دیگر بنوشد. «اوه، این خیلی خوب است. خیلی خوب سالهاست که کارو میخواهد مرا وادارد که به یکی از این خانه های سالمندان بروم خوشش نمی آید که من در همسایگی اش زندگی کنم دوست ندارد به او یادآوری شود که از کجا آمده خنده ای عمیق کرد. میگوید من مریض .هستم نمیتوانم از خودم مراقبت کنم آن دکتر بیچاره اش را می فرستد تا به من بگوید چه بخورم و چه نخورم آدم فکر میکند آنها میخواهند من تا ابد زنده باشم
لبخند زدم و گفتم مطمئنم» کارولین خیلی به فکر توست آرماند نگاهی ریشخند آمیز به من انداخت. «اوه، واقعاً؟» خنده ای بلند و عوامانه کرد از این حرفها به من تحویل ،نده دختر خودت به خوبی میدانی که آن دختر من به جز خودش به کسی اهمیت نمی دهد من احمق نیستم مکثی کرد و چشمان درخشان و مبارزه جویانه اش را تنگ کرد. گفت: «آن پسر برای من مهم است.
«لوک نوه ام آوریل که بیاید چهارده ساله می شود. شاید او را درمیدان دیده باشی به طور مبهم او را به یاد می آوردم یک پسر بی رنگ با رفتاری بیش از اندازه صحیح و شلوار فلانل اتوکشیده و کت پشمی چشمان سبز متمایل به خاکستری زیر موهای لخت سرم را به نشانه تأیید تکان دادم. ژوان هریس
عنوان : شکلات |
موضوع : داستان |
نویسنده : ژوان هریس |
مترجم : طاهره صدیقیان |
ناشر : کتابسرای تندیس |
قطع : رقعی |
جلد : نرم |
چاپ : 1380 |
صفحه : 410 |
قیمت روز : |
قیمت فروش : 60000 ت |
دخ 9
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.