برشی از کتاب نیمه غایب :
نمی خواهم نگاه شان کنم که چه طور از در بیرون می روند. اما نمی توانم وقتی مادر نزدیک در می ایستد و بر میگردد از روی شانه به من و به شوهرش نگاهی می اندازد، که چیزی است مثل التماس و نگرانی و گفتن آخرین حرف ها، و انگار که دیگر امیدی به دیدن ما نداشته باشد، دارد نگاهش را پر از ما می کند. با اینکه خیره به خود نگه ام داشته، اما نمی دانم که نگاهش میکنم یا نه. فقط چشم هاش را درست می بینم که انگار می توانند تا ابد همان جا بایستند و تماشا کند و دست برندارند.
پشت سرش پرهیب هایی را هم می بینم که لحظه ای پیدا و دوباره ناپیدا می شوند، روشن و تیره. پرهيب فریدون هم هست، ثابت میان در، از همان زمان تاکنون، پرهيب فریدون تکان می خورد، او را می گیرد و بیرون می برد. در، روی مادرم، فریدون و رفت و آمد و سروصدای راهرو بسته می شود. توی خالی اتاق مانده ایم، و هنوز صدا و جنبشی نیست. بعد کم کم زمزمه ی درهم برهم رفت و آمد ماشین ها است که از پنجره می ریزد تو و دارد فوت می گیرد، که صداش در می آید. آمرانه نیست. تقاضا هم نیست. می گوید بنشین. تا وقتی فرهاد ننشسته روی صندلی آن طرف تخت، صبر میکند و بعد انگار که تیری رها شود از کمانی که زه اش را سالها ذره ذره کشیده اند، کلمات از دهانش رها می شوند، آرام، اما بی پایان، انگار حتا وقفه های زمان حرف زدن پسر نیز نمی تواند تداوم جریان آن را قطع کند. اما لااقل خود پسر می داند که این رشته ی بلند چندان جای دوری نمی رود، نه دورتر از گرداگرد جایی که او ایستاده است.
«می دانم که چه جور تو را برگرداندند. مهم نیست. یعنی دلیلش مهم نیست. بالاخره چیزی از ما در تو بود که این دم آخر نتوانی بگویی، ولش کن.»
«دم آخر برای چی؟»
نشر چشمه
عنوان ________نیمه غایب |
موضوع _____داستان های فارسی قرن 14 |
نویسنده _______حسین سناپور |
مترجم _______ |
ناشر ________ چشمه |
قطع ___________رقعی |
جلد ____________نرم |
چاپ __________1396 |
صفحه_________324 |
قیمت روز______56000 ت |
قیمت فروش____34000 ت |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.