بیدار که شد همه جا تاریک بود. تاریک و ساکت. از درد بیدار شده بود یا تهوع؟ انگار یک نفر جفت پا ایستاده بود روی شکمش، همهی اندامهای داخلیاش داشت از فشار میترکید. بلند شد نشست. فشار کم تر شد. قیچی را از سرتاقچه برداشت و آرام در را باز کرد و رفت پایین. هوای نیمه شب اسفند سرد بود. سایهی ساقههای لخت مو، زیر نور مهتاب، موزاییکها را خط خطی کرده بود. در توالت را باز کرد و جلو آینهی زنگ زدهی کوچکی ایستاد که همهی سرش را نشان نمیداد. یک دسته مو را از سرش جدا کرد و داد به دهانهی قیچی. با خرت خرت عبور قیچی، دستشویی پر از خرده مو میشد. موها را دسته دسته میانداخت تو سطل آشغال گوشهی مستراح.
عنوان _______برسنگ فرش خیس شانزه لیزه |
موضوع ____ داستان ایرانی |
نویسنده _____ مولود قضاوت |
مترجم ____ |
ناشر ______چشمه |
قطع ___________رقعی |
جلد ____________نرم |
چاپ __________1398 |
صفحه_______290 |
قیمت روز______ 45000 ت |
قیمت فروش____27000 ت |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.