برشی از کتاب پناه بر حافظ نوشته اسماعیل فصیح :
مهمانی و شب مطبوعی گذشت، در باغ با کمی چنگ و ساز و ضرب و رقص فرزندان جوان و ندیمه های دائی… و شام و مخلفات که بوسیله خدمتکاران پذیرایی می شد… دائی و سینیور کامپنلو مینوشیدند و خوش بودند. سینیور سر شب دخترش آنژليكوبلا را به شاگرد با استعداد خود، سید خداداد معرفی کرد با این اشاره که «این فرشته » هم دارد کمی زبان فارسی را یاد می گیرد. بدین ترتیب آن دو با هم آشنا شدند و بزودی با هم، با مخلوطی از زبانهای پرتغالی و فارسی، به صحبت پرداختند… ولی آنگونه که این شب سرنوشت ساز پیش رفت، از همان دقيقه ی اول زبان چشمها برای حرف زدن کافی بود. در واقع پس از آنکه مهمانی تمام شد و آنها از هم جدا شدند دیگر حتی نگاه چشمها هم لازم نبود. آنها شروع کرده بودند که دور از هم ،ولی، با فکر و احساس همدیگر، حرف و مغازله داشته باشند – تمام عمر…
و هنوز ماه اول بهار تمام نشده بود که پس از زمزمه ها و اشارات و بالاخره صحبتها بین دو خانواده حاج صلاح الدین حسام و سینیور پدرو کامپتلو، در آن بندر جمع و جور موضوع ازدواج دختر مشتاق سینیور با خواهرزاده ی باسواد و هنرجوی جناب صلاح الدین حسام مطرح شد… و به نتیجه رسید… و عروسی کردند. وصال عشق سوزان شباب، رمز هستی و نیستی بود. و اهمیت نداشت که ستاره های اقبال، و طبع و سرشت و خون، و روزگار آنها با هم توافق و تجانس داشتند یا نداشتند.
نشر پیکان
عنوان ________پناه بر حافظ |
موضوع ____ داستان های فارسی-قرن 14 |
نویسنده _______ اسماعیل فصیح |
مترجم ______ |
ناشر _______پیکان |
قطع ___________رقعی |
جلد ____________نرم |
چاپ __________1387 |
صفحه_________145 |
قیمت روز______ |
قیمت فروش____10000 ت |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.