بخشی از کتاب سوگنامه ی زندگان :
نه ناراحتی ندارد فقط تو که میدانی من از این مردک خوشم نمی آید. گزارشم را میگذارد کف دست مدیر بعد توی راهرو یا دفتر که مرا میبیند جلوی رویم زبان بازی و چاپلوسی راه میاندازد این هم عادت همیشگی ام شده جمله ای را بی هوا بر زبان میرانم و بعد پشیمان از این که رک و با صراحت گفته.ام نامور میخندد و اشاره میکند به کلاس بالا که صدای گوش خراش حمیداوی از آن تا راهروی پایین می رسد. درس را با صدای نخراشیده ای آغاز کرده است.
– پدر بد مذهبش باید همان وقت کارش را میساخت
نامور این را میگوید و بلندتر از همیشه میخندد و دور میشود منظورش را نمی توانم .بفهمم بی حوصله کمی به جمله اش فکر میکنم ذهنم اما هزار راه می.رود چیزی سر در نمی.آورم شاید ساعت بعد بپرسم مقصودش چه بوده است؛ اگر یادم مانده .باشد پله ها را دو تا یکی میکنم تا حتماً حالا دانش آموزانم کلاس را روی سرشان گذاشته اند؛ اما یادم میآید کیفم را توی دفتر فراموش کرده ام باز می گردم یک لحظه خشکم میزند حمیداوی توی راهرو ایستاده است؛ کنار دفتر مدیر و انگار بیهوده منتظر باشد. گویا مدیر نیامده است .امروز فکر میکنم حتماً صدای حمیداوی را از طبقه ی بالا شنیده ام تا دقیقه ای پیش حمیداوی رویش انور است آهسته و پاورچین بی انکه متوجه شود به دفتر دبیران میروم کیفم را لحظه ای بر میدارم و از دفتر بیرون میزنم دوست ندارم مرا ببیند و احیاناً سر صحبت را بگشاید وقتی آن قدر مداهنه آمیز و پر تملق مرا مهندس صدا میزند یاد تصویری میافتم که ساقی گفته است برایم؛ این که مثل همیشه پاکشان از فرط چاقی تن روی زمین می کشد
عنوان : سوگنامه ی زندگان |
موضوع : داستان |
نویسنده : آرش آذرپناه |
مترجم : |
ناشر : مهر و ماه |
قطع : رقعی |
جلد : نرم |
چاپ : 1402 |
صفحه : 230 |
قیمت روز : 150000 ت |
قیمت فروش : 90000 ت |
دا 19
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.