بخشی از کتاب صد روز :
می شدند نمی توانستند برای مان توضیح بدهند که ویروس ایدز چه جوری شده؛ سالم هایشان تصمیم شان را گرفته بودند تصمیم برای آنکه سکوت را بهترین دارو بپندارند و آنهایی را منزوی کنند که بیمار میشدند تا این که بمیرند، و بعد بچههای یتیمشان را به حال خودشان رها کنند. می خواستیم برای بچه های یتیم در گیزاگارا یک خانه بسازیم، یک مدرسه، یک بهداری و به همین دلیل من و پاول با شهردار دیدار کردیم. داشتیم در تنها قهوه خانه ی شهر با او گوشت سفت یک مرغ را به نیش میکشیدیم اولین بار نبود که به آن قهوه خانه رفته بودیم.
مردک پیله کرده بود به پروژه های ما قبل از موافقتش با یتیم خانه میخواست یک جاده داشته باشد و برای اجازه ساخت جاده یک خط تلفن هم میخواست به نظرش قبل از آنکه بچه های یتیم سزاوار داشتن مدرسه ای باشند حق تپه ی گیزاگار است که جاده ای داشته باشد در هر حال همه ی اهالی شهر باید به نوایی برسند، نه فقط بچه های یتیم در غیر این صورت نمیتواند امنیت بچه ها را تضمین کند چون دهاتیها وقتی که چشمشان بیفتد به بهداری و مدرسه ی شیک نوساز، حسادتشان گل می.کند نگاه میکنند به بچه های خودشان که به ندرت می توانند بفرستندشان ،مدرسه و در کنارشان بچه های را می بینند که در واقع مقدر بود وضع شان خیلی بدتر از بچه های يتيم خودشان باشد. چاره ای نداشتیم آینده و سرنوشت بچه ها بستگی داشت به نظر مساعد روستاییها روزی میرسید که ما میرفتیم و مسئولیت را میدادیم به محلیها و اگر میخواستیم که بچه ها آینده ای روشن داشته باشند محتاج موافقت روستایی ها هم بودیم . برای همین نشسته بودیم با شهردار در تنها میخانه ی شهر جرعه جرعه آبجوی ارزن می نوشیدیم. در آن گیرودار شهردار روی صندلی اش این ور آن ور میسرید و با دستش چروکهای کراوات دانلد داکی اش را صاف میکرد چروکهایی که اصلاً وجود خارجی نداشتند در صورت پت و پهنش رضایتی انجام شد و تحریر می بافت
عنوان : صد روز |
موضوع : داستان |
نویسنده : لوکاس برفوس |
مترجم : |
ناشر : مرکز |
قطع : رقعی |
جلد : نرم |
چاپ : 1400 |
صفحه : 230 |
قیمت روز : 60000 ت |
قیمت فروش : 36000 ت |
دخ 3
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.