بخشی از کتاب کوه سمل :
چشمان ورنیکا کوچکترین حرکات صورتش را دنبال میکرد. او مرد جوان و زیبایی را میدید که بسیار خوش خلق بود و افسونگری طبیعی داشت. او همچنین آماده بود تا بقیه آن را بشنود هر دو آنها موافقت کردند تا آن غروب را در آپارتمان و رونیکا که در نزدیکی آن کافه بود بگذرانند. او آدرسش را نوشت و به میشل داد. او آن را خواند داخل جیبش گذاشت گونه ی او را به آرامی بوسید و رفت. ورونیکا نشست و شروع به فکر کردن کرد. آیا شانسی برایشان وجود داشت؟ آیا میشل عشقش را در گرو کس دیگری گذاشته بود؟ آیا به طریقی که میشل او را شاد کرده بود، او نیز میشل را خرسند کرده بود؟ جوابهای میبایست منتظر آینده میشدند دقایقی پس از ساعت ۶ میشل در جلوی در آپارتمان معمولی و دنج ورونیکا در طبقه سوم ساختمانی در یک بلوار در خیابان ژرمن ایستاده بود. او ورونیکا را با یک دسته گل شاد کرد و از درون کت بارانیاش یک بطری شراب درآورد. لبان او را بوسید و کتش را درآورد و گفت سنت ژرمن در تفلیس در گرجستان سنت ژرمن در بروکسل، سنت ژرمن در منت ویدئو و سنت ژرمن در خیابان ژرمن میشل احساس شادی داشت و ورونیکا از این موضوع خرسند بود. او هرگز میشل را در غیر از حالت جدیش ندیده بود ورونیکا بالغ شده بود. او بیشتر یک زن بود تا یک دختر… و میشل این تغییر را تحسین میکرد او کاری نمیتوانست انجام دهـ فقط زنان موجود در زندگی اش را با هم مقایسه میکرد اگر چه ورونیکا را برای اولین بار بالغتر از آربلا دیده بود ولی آربلا جوانتر به نظر میرسید و به خود اجازه داده بود تا بیشتر از دختری باشد که میشل برای اولین بار دیده بود. میشل از دیدن ایــن تغییر خوشحال بود.
او فکر میکرد که ورونیکا احساس امنیت و راحتی زیادی دارد آربلا منبع شادی او بود. اما او در ورونیکا زنی زیبا میدید که از آن دختر زیبایی که دیده بود به وجود آمده بود. میشل به آن طرف اتاق ،رفت در کنار پنجره ،ایستاد پرده ها را کنار زد و تظاهر کرد که به بیرون نگاه می.کند با صدای آرامی :گفت من ازدواج کرده ام. دو سال پیش این کار را کردم ما آربلا و من یک دختر زیبا داریم او مکث کرد و به سوی ورونیکا بازگشت و منتظر نشانه و عکس العملی بود. ورونیکا غمگین به نظر نمیرسید منظورم این است آربلا اسمش ،است اسم همسر ،من ما یک دختر دادامامی جولای امسال یک ساله خواهد شد یک ماه دیگر اسمش سمیرامیس است ما شامو صدایش میکنیم.»
عنوان : کوه سمل |
موضوع : داستان تاریخی |
نویسنده : ایوان کاکویچ |
مترجم : ویلسان بتمنصور |
ناشر : نشر تاریخ ایران |
قطع : رقعی |
جلد : نرم |
چاپ : 1384 |
صفحه : 400 |
قیمت روز : |
قیمت فروش : 80000 ت |
ت 25
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.