بخشی از کتاب یک روبان بنفش :
مثل اینکه آن گویهای سبز رنگ میتوانستند هر ذره از وجود آدرین را تهی کنند. شاید آنها می توانستند قدرت بسیار زیادی در این مرد بود در کنار او آدرین احساس کوچکی میکرد فکری او را درگیر کرد چه کسی پول همۀ اینها را پرداخت کرده است؟” ویل پلک زد و به دور دست نگاه کرد. سعی کرد توجه شخصی را در طول اتاق جلب کند. او … ناراحت بود و آدرین این را می فهمید ویل گفت: “خب بهتر است شروع کنیم وقتی رد می شد، آدرین بازویش را گرفت تو برای این کار پول پرداخت کردی؟
ویل پاسخی نداد. جرقه های داغ از جایی که پوستش با او تماس گرفت خارج شد. او می توانست آنها را ببیند آدرین میخواست دستش را بکشد اما الکتریسیته بین آنها سبب شد انگشتانش بلرزد رها نشود واکنش ویل لرزشی عمیق بود. درست کنار او عطر چرم ماشینش را میداد آن اسانس که آدرین هرگز نتوانسته بود نامش را بداند و در برابر آن مقاومت کند. ویل زمزمه کرد با من بیا و گرچه آدرین میدانست ویل به او پیشنهاد کرده به گروه بپیوندد، پیشنهاد دیگری در زیر آن پنهان بود چیزی که حسش را رها از هر مانعی میساخت چیزی که احساسش را قدرتمند و زنانه کرد اگرچه میدانست نباید او آن کلمات را به درونش راه ،دهد اجازه داد آنها اعماق وجودش را بخراشد وبساید ذهنش را در مسیر خطر حرکت .داد چطور میتوانست تنها لحظه ای قبل درکنار این مرد احساس کوچکی بسیار کند هنوز خوب احساس میکرد میتواند بردنیا غلبه کند کلمات سارا به ذهنش آمد وقتی تنها هستی این اقیانوس متروک است. آدرین شانه هایش را صاف کرد. شجاعتش را جمع کرد. شاید مجبور شود همه سؤالات و کنایه های اساسی ای که کلمات ویل در برداشت بعداً ارزیابی کند اما می توانست به سؤال سطحی پاسخ دهد من هستم بازوی ویل را رها کرد. تا زمانی که آدرین صحبت میکرد فراموش کرده بود که سامی آنجاست می توانی عملاً کل چیزها را با گروهی شبیه این تعمیر کنی.
عنوان : یک روبان بنفش |
موضوع : داستان |
نویسنده : هدر برچ |
مترجم : فروغ مهرزاد |
ناشر : نگاه |
قطع : رقعی |
جلد : نرم |
چاپ : 1398 |
صفحه : 330 |
قیمت روز : |
قیمت فروش : 50000 ت |
دخ 13
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.