برشی از کتاب مردی با کبوتر :
حدود ساعت سه، واکسی سازمان ملل که در طبقه سوم دفتر دبیر کل، در کنار در ورودی کافه تریا، هنرش را به مرحله عمل در می آورد، ماهوت پاک کن ها و جعبه های واکسش را جمع و جور کرد و دست از کار کشید.
او سرخپوستی از قبیله هوپی بود، لاغر و استخوانی با چهره ای بی احساس که نشانی از فروتنی داشت. ظاهری بلند بالا داشت، موهایش را با پر زینت داده بود و با همین شکل و شمایل روی پای مشتری های مهم خم می شد، که البته این حرکت او یکی از نمایش های عادی آن مكان بود. اصل و نسبش، نسل اندر نسل از رؤسای قبیله هوپی بودند و او لقب اسب متفکر را بر خود گذاشته بود. هرچند که میان کارمندان دفتر دبیر کل به مسخره می گفتند که او در اصل اهل محله برونکس است و اجدادش بیشتر در باریکه راه های اروپای مرکزی آمد و شد داشتند تا کوره راه های آریزونا !
به آدم ها و اشیا با نگاهی بی تفاوت می نگریسته. یک جفت ماهوت پاک کن به دست داشت و اغلب اوقات بدش نمی آمد. از چیزی که به آن نام چیق سلح داده بود استفاده کند. یک بطری درست و حسابی که از زیر نیم تنه پشمی اش به سان قوزی بیرون زده بود و با لذتی کامل أن را به دهان می برد. برای دیگران درددل می کرد و به سؤال کننده ها با صدایی خشدار می گفت: «می خواهید بدانید چرا واکسی شده ام؟ خیلی ساده است. خواستم کاری کنم تا به مردم بفهمانم که پیش از آنکه صاحب افكار زیبا باشند، صاحب پا هستند. بسیاری از آدم ها در این آسمانخراش این را از یاد برده اند. اگر مثل من روزی صد تا کفش واکس بزند، شاید به یاد آورند که پای آدمی روی زمین است و نه در ابرها»
نشر ثالث
عنوان ________مردی با کبوتر |
موضوع ____ رمان خارجی |
نویسنده ______رومن گاری |
مترجم ______ لیلی گلستان |
ناشر ________ ثالث |
قطع ___________رقعی |
جلد ____________نرم |
چاپ __________1395 |
صفحه_________122 |
قیمت روز______ 26000 ت |
قیمت فروش____15000 ت |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.