بخشی از کتاب مستی عشق :
خبر دادند که شام حاضر است به اطاق غذاخوری آمدیم. سر میز رو به روی هم نشستیم اما به علت بودن خدمتکاری آنجا دیگر حرف نزدیم. به بشقابها، به ،جامها و به تمام چیزهایی که هر کدام به نحوی نشانه ای از سلیقه خاص اودیل بود به دقت نگاه میکردم و بعد سیر نگاه من به سوی خود او بر میگشت، و پیش خود فکر میکردم که احتمالاً این آخرین بار است که چنین چهرۀ زیبائی را که مظهر آن همه سعادت برای من بود، در برابرم میبینم او هم با رنگی پریده و قیافه ای پریشان نگاهش را به چشمان من دوخته بود
شاید میخواست، مانند من، تصویر لحظاتی را که دیگر هرگز در آینده تکرار نخواهد شد خوب به ذهن خود بسپارد. پیشخدمت بی اعتنا به آنچه که در اندرون ما میگذشت، میان میز و غذاهایی که در گوشه اطاق چیده شده بود با مهارت و در سکوت کامل در رفت و آمد .بود. تصور اینکه او از عالم ما خبر ندارد، موجب می شد که میان من و اودیل همدستی مخفیانه ای به وجود آید. بعد از شام، باز به اطاق او رفتم و مدتها دربارۀ آینده زندگیمان بطور جدی و مفصل حرف زدیم ضمن توصیه هایی که به من میکرد گفت باید دوباره ازدواج کنید مطمئن هستم که برای یک زن ،دیگر شما شوهری بی کم و کاست خواهید بود … اما با «میزا» ازدواج نکنید او زن بدی است و ازدواجتان با او خیلی مرا رنج خواهد داد. کسی را بگیرید ” در خورشان خودتان باشد
عنوان : مستی عشق |
موضوع : داستان |
نویسنده : آندره موروا |
مترجم : علی اصغر سعیدی |
ناشر : گفتار |
قطع : رقعی |
جلد : نرم |
چاپ : 1371 |
صفحه : 344 |
قیمت روز : |
قیمت فروش : 60000 ت |
دخ 4
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.